اولین قدم ها برای طی کردن مسیری هیجان انگیز
احساس کردم قبل از هر چیز شاید بهتر باشه یک پیش زمینه ای از خودم و اینکه اولین قدم برای سفر کردن من از کجا شروع شد بنویسم، همیشه وقتی می نویسم چیزهای جدیدی درباره ی خودم کشف می کنم.
چهار سال پیش ۲۶ سالم بود، که سالار رو خریدم (۲۰۶) و باعث شد فصل جدیدی در سفر های من ایجاد بشه، البته طی این سال ها همسفر فوق العاده ای هم داشتم که فقط کافی بود در ذهنمون می گذشت که باید سفر کنیم، بدون اینکه چیزی آماده کنیم و به چیز دیگه ای فکر کنیم می رفتیم سفر و تا همین لحظه با سالار بیش از ۲۵۰ هزار کیلومتر سفر کردیم، البته این منهای سفرهایی بود که با هواپیما و قطار و اتوبوس و … رفتیم، در این مدت فقط موفق نشدم هفت تا از استان های کشور را بچرخم، به نظر من انتخاب و داشتن همسفر خوب برای مسافرت کردن های مکرر از جمله مسائل مهم هست، چون اگر همسفر خوبی انتخاب نکنید شما نمی تونید سفرهای زیادی داشته باشید.
از ۲۰ سالگی تا ۲۶ سالگی به بهونه ی درس و دانشگاه تا دلتون بخواد سفر کردم ولی تنها کاری که وسط این سفرها انجام ندادم همین درس و دانشگاه بود، تو همین ایام بود که برای اولین بار به جنوب ایران سفر کردم، واقعا حال و هوای فوق العاده ای برای من داشت، در این ایام بیشترین سفرهای من رویکرد علمی و پژوهشی داشت و به دلایل خاصی سفر می کردم و برعکس چهار سال بعدش که بیشتر تفریحی سفر می کردم در این سال ها دنبال پیدا کردن مسئله ای یا امتحان کردن و یافتن چیزهای جدید بودم، کلا ۲۰ تا ۳۰ سالگی دوران عجیبی هست و آدم شور و هیجان خاصی برای کشف کردن چیزهای جدید داره که شاید هیچ وقت دیگه براش تکرار نشه.
از ۱۵ سالگی تا ۲۰ سالگی یه بچه دبیرستانی خیلی شر و شور بودم که همه از دستم عاصی بودن، خیلی سفرهای برون استانی و تنهایی نداشتم مگر سفرهای خانوادگی و یا شرکت در همایش ها و برنامه های خاص، بیشتر به کوه رفتن و در دل طبیعت رفتن با بچه ها می گذشت، البته یکی از دلایل مهم اون نداشتن یک همسفر خوب بود و محیط مدرسه هم چندان چنگی به دل نمی زد، اون موقع تازه کامپیوتر هم اومده بود و تازه با اینترنت آشنا شده بودم بیشتر سرم گرم فضای مجازی و طراح دادن برای جشنواره خوارزمی و کارهای علمی و پژوهشی می گذشت، البته دورانی بود که چندین سفر ورزشی هم داشتم و برام واقعا لذت بخش بود چون نوع اون سفرها خیلی متفاوت بود.
از ۱۲ سالگی تا ۱۵ سالگی دوران شروع و ایجاد علاقه ی من به سفر بود چون در مدرسه ای درس می خوندم که مدیر خیلی فوق العاده ای داشت و بچه ها را سالی ۲ بار اردوی برون استانی می برد و این به جز سفرهایی بود که در استان خودمون می رفتیم، طی این سالها بیش از ۷ بار با مدرسه سفر بیرون از استان داشتم، البته من خیلی بچه ی شیطونی بودم و همیشه تصمیم می گرفتند من رو با خودشون نبرن اردو ولی از اونجایی که بدون من به بچه ها خوش نمی گذشت، خیلی ها ثبت نام نمی کردند و اردو به مرز کنسل شدن می رسید، که به منم رضایت نامه می دادن و ازم دو صفحه تعهد کتبی می گرفتند که نظم اردو رو به هم نزنم، یادمه اواخرش دیگه اردوها رو با من هماهنگ می کردن.
از ۷ سالگی تا ۱۲ سالگی، دورانی نبود که خانواده اجازه بدن من برم سفر، ولی منم از بچه هایی نبودم که خونه بمونم، برای همین همیشه صبح هر ساعتی بیدار میشدم، مهم نبود چه ساعتی ۴ صبح یا ۱۰ صبح فرقی نداشت، می رفتم بیرون از خونه دوچرخه سواری می کردم تا بقیه بچه ها میومدن یواش یواش توی کوچه تا پاسی از شب که خانواده دنبالم می گشتن و وقتی پیدام می کردن با سلام و صلوات من رو به زور می بردن خونه، تازه اون موقع زمانی بود که خونه رو به هم می زدم به قول یکی از بچه ها ابوالفضل با همون انرژی که صبح بیدار میشه، شب هم میره توی رختخواب، تقریبا الان هم اگر از نظر روحی سر حال باشم هنوزم همون طوری هستم، کلا روح من در یک محیط بسته می میره، باید آزاد و رها باشه.
از تولد تا ۷ سالگی، راستش این دوران دورانی نیست که خیلی یادم بیاد، ولی می دونم برای اومدن به این دنیا خیلی عجله داشتم همون موقع هم دوست داشتم چیزهای جدید رو کشف کنم و ببینم، غافل از اینکه خیلی چیزها هست توی این دنیا که دیدنشون واقعا قشنگ نیست، تا قبل از رفتن به مدرسه کارهای عجیب و خطر ناک زیاد کردم، یادمه یک بار یکی از دوستانم رو راضی کردم با هم بریم بالای این جرثقیل های بلند زرد رنگی که برای ساختن آپارتمان های بلند استفاده میشه، وقتی می رفتیم بالا چون پایین رو نمی دیدیم نمی ترسیدیم ولی وقتی رسیدیم به اتاقک جرثقیل و پایین رو دیدیم اینقدر ترسیده بودیم که چند ساعت طول کشید تا تونستیم برگردیم پایین، هیچ وقت یادم نمیره واقعا ترسناک بود.
امروز که دارم این مطلب را برای شما می نویسم در آستانه ی شروع دهه چهارم زندگی ام هستم و تصمیم دارم سفرهای زیاد و ماجراجویانه ای به تمام نقاط جهان داشته باشم و راستش رو بخواهید شروع این حرکت با یک ایرانگردی مفصل خواهد بود که به زودی یک مطلب درباره ی اون همین جا خواهم نوشت، شما می تونید از امروز به بعد هر از چند گاهی به اینجا سر بزنید و از ماجراهای سفرهای من با خبر بشید.
سفر ماجراجویی زندگی ون مسافرت داستان گذشته
حرفی حدیثی چیزی درباره ی این مطلب داری؟ بنویس!